Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-05-07@23:34:50 GMT

حکایت بغض فروخورده!

تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۸۵۹۶۱

حکایت بغض فروخورده!

با آن که می‌دانستم خواستگارم ۳ فرزند دارد و من باید سرپرستی آن‌ها را نیز بعد از ازدواج به عهده بگیرم، اما هیچ گاه فکر نمی‌کردم که این گونه قربانی چرب زبانی و حیله گری‌های مردی شوم که با پنهان کاری درباره بیماری یکی از فرزندانش، مرا در مخمصه‌ای وحشتناک گرفتار کند که ...

این‌ها بخشی از اظهارات زن ۴۰ ساله‌ای است که قصد داشت قدم در کویر طلاق بگذارد و اسرار غم انگیزش را برای خانواده اش بازگو کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این زن جوان که اشک هایش بغض فروخورده‌ای را حکایت می‌کرد درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تازه وارد چهاردهمین بهار زیبای زندگی شده بودم که در عزای مادرم سوگوار شدم. زندگی آرامی را می‌گذراندیم تا این که حدود ۳ سال قبل حادثه غم انگیزی این آرامش را به هم ریخت و خانواده ما را به روز سیاه نشاند. چرا که خبر رسید خواهر بزرگ ترم به قتل رسیده است. او که ۱۸ سال بیشتر نداشت به اصرار خانواده ام با یکی از آشنایان خانوادگی ما در چناران ازدواج کرد، اما در حالی که صاحب پسری یک ساله بود با چاقوی خشم شوهرش کشته شد و ما را عزادار کرد.

شوهر خواهرم جوانی عصبانی بود که خواهرم را قربانی خشم خود کرد. بعد از این ماجرا او دستگیر و روانه زندان شد و به همین دلیل مادر شوهر خواهرم مراقبت و نگهداری از پسر یک ساله آن‌ها را به عهده گرفت و دیگر نگذاشتند ما پسر خواهرمان را ببینیم و او را به آغوش بکشیم! 

با آن که طبق قانون حکم قصاص نفس برای قاتل خواهرم صادر شده است، ولی باید مبلغ زیادی را برای اجرای حکم قانونی، بپردازیم تا او قصاص شود به همین دلیل تاکنون این حکم اجرا نشده است.

اما سرنوشت من در خانواده نیز به گونه دیگری رنگ سیاهی به خود گرفت. درست ۵ سال قبل بود که عاشق پسر همسایه شدم او جوانی ۱۷ ساله بود و من هم ۱۶ سال بیشتر نداشتم. به همین علت پدرم به شدت با این ازدواج مخالفت کرد چرا که مدعی بود این عشق و عاشقی‌ها مربوط به هیجانات دوران نوجوانی است و از سوی دیگر هم پسر مذکور در این سن و سال نمی‌تواند یک زندگی را اداره کند، ولی من آن زمان کور و کر بودم و هیچ چیزی را خلاف میل و خواسته هایم نمی‌شنیدم! من عاشق شده بودم و برای رسیدن به «سیروس» هرکاری می‌کردم نصیحت‌ها و راهنمایی‌های دلسوزانه پدرم و اشک و ناله‌های مادرم نیز تاثیری نداشت تا جایی که تصمیم گرفتم خودم به تنهایی پای سفره عقد بنشینم!

در نهایت پدرم به این ازدواج راضی نشد و در حالی که می‌گفت: «دخترم روزی پشیمان می‌شوی که دیگر آینده خودت را تباه کرده ای!»، ولی باز هم حرف‌های او را نشنیدم و با سیروس ازدواج کردم. «سیروس» هم در خانواده‌ای آشفته زندگی می‌کرد پدر او مادرش را رها کرده بود و به طور جداگانه به زندگی خود ادامه می‌داد. سیروس و دو خواهرش نیز در کنار مادرش مانده بودند تا این که مادر سیروس به خاطر بیماری قلبی جان سپرد و پدرش نیز با زن جوان دیگری ازدواج کرد. سیروس هم که جا و مکانی نداشت به ناچار نزد پدرش رفت و من هم در منزل پدرم ماندم، ولی گاهی به منزل پدر سیروس می‌روم و چند شب را در آن جا سپری می‌کنم. با این حال سیروس همچنان بیکار است و اعتراض‌های مرا با مشت و لگد پاسخ می‌دهد. دیگر از آن روز‌های عشق و عاشقی خبری نیست و جملات شیرین عاشقانه جای خود را به توهین و فحاشی داده است.

البته اکنون که به درک بالایی از زندگی زناشویی رسیده ام تازه می‌فهمم که پدرم درست می‌گفت، ولی من درگیر عشقی هیجانی بودم و چیزی نمی‌فهمیدم! 

حالا هم فقط خودم را مقصر این روز‌های سیاه می‌دانم که اشتباه بزرگی را در انتخاب همسر مرتکب شدم. در عین حال هر بار که او با خشم و عصبانیت مرا کتک می‌زند وحشت و کابوس مرگ سراسر وجودم را فرا می‌گیرد و می‌ترسم که من هم به سرنوشت خواهرم دچار شوم! به همین دلیل راهی کلانتری شدم تا شاید چاره‌ای بیابم چرا که نمی‌توانم در این شرایط به چهره پدرم نگاه کنم و ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) بررسی‌های روان شناختی و کنکاش‌های کارشناسی این پرونده، به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: ازدواج و طلاق اخبار حوادث و انتظامی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۸۵۹۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جود بلینگام: پدرم همیشه پیراهن رئال مادرید با نام و شماره زیدان را در خانه بر تن می‌کرد

پدر ستاره انگلیسی رئال مادرید، طرفدار سرسخت زین الدین زیدان است.

طرفداری | جود بلینگام، هافبک انگلیسی رئال مادرید فاش کرد پدرش به شدت شیفته زین الدین زیدان است و همیشه پیراهن او را می پوشد.

به گزارش Movistar، در حالی پدر جود بلینگام طرفدار سرسخت زین الدین زیدان است که حال پسرش در رئال مادرید پیراهنی را بر تن می کند که روزی ستاره فرانسوی می پوشیده است. جود بلینگام در مورد علاقه پدرش به زیدان گفت:

پدرم همیشه پیراهن رئال مادرید با نام و شماره زیدان را در خانه بر تن می‌ کرد. خنده دار است چون به نحوی چرخه ای کامل رخ داده و حال من پیراهن شماره 5 رئال مادرید را بر تن می کنم.

از دست ندهید ????????????????????????

بایرلورکوزن رکورد 59 ساله را می‌شکند پاس دیدنی سردار آزمون برابر یوونتوس که با بی‌دقتی گل نشد (فیلم) کلوپ: امیدوارم با هوای بارانی اشک‌هایم را کسی نبیند پالما با ایرانی‌ها فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد

دیگر خبرها

  • خاطره خاص بلینگام: این زیدان که می‌گی کی هست!‏
  • استقلال یک - پرسپولیس یک در سن سیروس!
  • جود بلینگام: پدرم همیشه پیراهن رئال مادرید با نام و شماره زیدان را در خانه بر تن می‌کرد
  • رفاقت قدیمی‌ با سیروس میمنت باعث بازی‌ام در «نون خ» شد/ در کرمانشاه ۱۰۰۰ نفر تست بازیگری دادند
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است/ روند کاهشی در مرکز استان
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است / کاهش جمعیت در مرکز استان
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • درباره میوه‌فروشی که ۱۶ سال فکر کردیم «فریدون فروغی» است!